انتخاب خویش ، قبل از انتخاب همسر
مشکل اصلی خیلی از دختر خانم ها و آقا پسرها آن است که
قبل از انتخاب همسر ، خودشان را انتخاب نکرده اند . انتخاب خویش ؛ یعنی
انتخاب مسیر زندگی ؛ یعنی انتخاب آنچه ، بهانه نفس کشیدن ما است . چه پسر و
چه دختر ، باید کسی را برای زندگی انتخاب کنند که در زندگی ، بدنبال همان
چیزی بگردد که خودش به دنبال آن می گردد ؛ در زندگی چیزهایی برایش مهم باشد
که برای خودش اهمیت دارد .
برای مشاوره ازدواج می آید و می گوید : کسی
به خواستگاری من آمده ؛ شغلش فلان و خانواده اش چنین و تیپ و ترکیبش آن
چنان و عقایدش این و آن . منتظر است که من هم نظر خودم را بگویم . من هم می
گویم : خودت چگونه هستی و به دنبال چه می گردی ؟ اگر معنویت ، جزء زندگی
او هست ، تو هم این گونه ای ؟ اگر کار فرهنگی از دغدغه های اصلی زندگی اوست
، تو هم این چنینی ؟ اگر پول ، حرف اول و آخر را در زندگی او می زند ، در
زندگی تو چه چیزی حرف اول و آخر را می زند ؟ اگر جلب نظر مردم در زندگی ،
رکن زندگی او است ، رکن زندگی تو هم هست ؟ و ... .
بنده بارها از افراد
مختلف این سوال را پرسیده ام که «دلخوشی» شما در زندگی چیست ؟ بهانه نفس
کشیدن شما در این دنیا چیست ؟ اگر به شما بگویند که یک ساعت دیگر از این
دنیا می روید ، ازاینکه به کجا نرسیده اید ناراحت می شوید؟ برای اینکه این
پرسش ها کمی ملموس تر شود ، دو مشخصه برای دلخوشی یا همان «هدف» بیان می
کنم . هدف زندگی آن چیزی است که زندگی انسان را تفسیر و مدیریت می کند .
«تفسیر می کند » یعنی اینکه انسان به امید داشتن یا به دست آوردن آن، زندگی
می کند . «مدیریت می کند» یعنی اینکه انسان برنامه های زندگی خود را به
گونه ای می چیند که به آن برسد و اگر آن را دارد از دست ندهد . کسی تمام
دلخوشی اش پول است وقتی به او می گویی : «چرا به فامیلت سر نمی زنی ؟ » می
گوید : «مگر در صله ارحام پول هم هست ؟» این فرد وقتی پول دارد ، امید به
زنده بودن دارد ؛ اما وقتی احساس فقر می کند ، علاقه ای به ادامه زندگی
ندارد .
وقتی که خوب این پرسش را برای مخاطب باز کرده ام معلوم شده که
بسیاری از آنها دل خوشی و هدف مشخصی برای زندگی ندارند ، به شدت «اکنون
زده» هستند و امروز را به امید فردا طی می کنند .
قبل از اینکه در مورد
شریک زندگی ات فکر کنی ، باید ببینی در زندگی دنبال چه چیزی هستی و به کجا
می خواهی برسی ، دل خوشی ات چیست ؟ چه هدفی در زندگی داری ، تا بتوانی کسی
را انتخاب کنی که او هم با تو در هدف و دلخوشی ات اشتراک داشته باشند .
دختر
و پسری با هم ازدواج کرده اند . یکی از آنها در زندگی به چیزی جز حرف مردم
نمی اندیشد . دلخوشی اصلی او در زندگی، جلب توجه و نظر مردم است ، اگر
جایگاه خود را در میان مردم از دست بدهد ، بشدت به هم می ریزد . در زندگی
دیگری ، مردم در حاشیه قرار دارند و دلخوشی اش جلب رضایت خداست. امشب یکی
از اقوام ، عروسی دارد. عروسی شان گناه آلود است . یکی می گوید باید رفت ،
چرا که نمی شود با مردم مخالفت کرد و دیگری می گوید نباید رفت ؛ زیرا که
خدا به چنین مجلسی راضی نیست . یکی می گوید یک شب هزار شب نمی شود ، دیگری
می گوید برای یک شب هم حاضر نیستم گناه کنم . یکی می گوید به عروسی نرفتن
همان و و نیش و کنایه های فامیل همان ، دیگری می گوید رفتن همان و به گناه
آلوده شدن همان . از آنجا که دلخوشی و هدف این دو تفاوت زیادی با هم دارد ،
به این راحتی نمی توانند در کنار هم زندگی کنند . این دو باید مساله خود
را پیش از ازدواج حل می کردند ؛ یعنی باید به این تفاوت فکر می کردند و پی
می بردند و تصمیم خود را بر اساس آن می گرفتند .
بسیاری از ما بالاخره
در طول زندگی هدفی برای زندگی مان پیدا می کنیم ؛ اما اگر یافتن این هدف پس
از ازدواج اتفاق بیفتد ، خطرناک است ؛ زیرا امکان دارد همسر ما که حالا
شریک زندگی مان شده ، این هدف را به عنوان دل خوشی خود در زندگی انتخاب
نکرده باشد .
بنا بر آنچه گفته شد ، رسیدن به مرحله ای از ثبات شخصیت
برای ازدواج ، لازم و ضروری است . کسی که هنوز هدفی ثابت برای زندگی خود
انتخاب نکرده ، به ثبات شخصیت نرسیده ؛ به همین دلیل نمی تواند در ازدواج
تصمیم محکم و قابل اعتمادی بگیرد . چقدر اشتباه می کنند کسانی که با قانون
«باری به هر جهت» به سراغ ازدواج می روند و هدف زندگی را بیش از آن که یک
مساله کاربردی بدانند ، مساله ای تئوری دانسته و میان آن و ازدواج و زندگی
مشترک ارتباطی نمی بینند !
کمی درباره مشکلاتی که درزندگی های اطراف خود
می بینید ، تامل کنید . آیا تعداد قابل توجهی از این مشکلات ریشه در تفاوت
میان دغدغه های زن و شوهر ندارد ؟ اگر اندکی به حقیقت زندگی مشترک که
همراهی در مسیر زندگی است توجه کنیم ، خواهیم پذیرفت که «انتخاب خویش» تا
چه اندازه در «انتخاب همسر» تاثیرگذار است .
برشی از کتاب : نیمه دیگرم ، نوشته آقای عباسی ولدی