الف سین

سلام خوش آمدید

۳۲ مطلب با موضوع «خواندنی ها :: برشی از کتاب» ثبت شده است

روزی که مصطفی به خواستگاریش آمد، مامان به او گفت «شما می دانید این دختر که می خواهید با او ازدواج کنید چطور دختری است؟ این، صبح ها که از خواب بلند می شود هنوز رفته که صورتش را بشوید و مسواک بزند کسانی تختش را مرتب کرده اند، لیوان شیرش را جلو در اتاقش آورده اند و قهوه آماده کرده اند. شما نمیتوانید با مثل این دختر زندگی کنید، نمیتوانید برایش مستخدم بیاورید این طور که در خانه اش هست.»
مصطفی خیلی آرام این ها را گوش داد و گفت : «من نمی توانم برایش مستخدم بیاورم، اما قول می دهم تا زنده ام، وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت.»
و تا شهید شد این طور بود. حتی وقت هایی که در خانه نبودیم در اهواز در جبهه، اصرار می کرد خودش تخت را مرتب کند، می رفت شیر می آورد. خودش قهوه نمی خورد، ولی می دانست ما لبنانی ها عادت داریم، درست می کرد. میگفتم « خب برای چی مصطفی؟ » می گفت «من قول داده ام به مادرتان تا زنده هستم این کار را برای شما انجام بدهم.»
برشی از کتاب : نیمه پنهان ماه ، شهید مصطفی چمران به روایت همسر شهید صفحه 29
  • الف سین
بی هوا خندید، انگار چیزی ذهنش را قلقلک داده باشد؛ او حتی نفهمیده بود یعنی اصلا ندیده بود که سر مصطفی مو ندارد! دوماه از ازدواجشان میگذشت که دوستش مسئله را پیش کشید « غاده! در ازدواج تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی ایراد می گرفتی، این بلند است، این کوتاه است... مثل این که میخواستی یک نفر باشد که سر و کله اش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟» غاده یادش بود که چطور با تعجب دوستش را نگاه کرد، حتی دلخور شد و بحث کرد که «مصطفی کچل نیست، تو اشتباه میکنی.» دوستش فکر میکرد غاده دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده.
آن روز همین که رسید خانه، در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفی؛ شروع کرد به خندیدن. مصطفی پرسید « چرا میخندی؟ » و غاده که چشم هایش از خنده به اشک نشسته بود گفت « مصطفی، تو کچلی؟ من نمی دانستم!» و آن وقت مصطفی هم شروع کرد به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی(صدر) هم تعریف کرد. از آن به بعد آقای صدر همیشه به مصطفی میگفت «شما چه کار کردید که غاده شما را ندید؟»
برشی از کتاب : نیمه پنهان ماه، شهید مصطفی چمران به روایت همسر شهید صفحه 22
  • الف سین

اگر خوبی را، حرکت را، هجرت را بخواهی
بلاها هدیه‌های بزرگی خواهند بود، که ضعف‌های تو را به تو نشان می دهند و وابستگی‌های تو را می شکنند...
و همین است که عارف در برابر بلا شاکر است نه صابر...

برشی از کتاب : نامه های بلوغ ، علی صفایی حائری

  • الف سین
چرا ما از اثبات مغایرت بین حکومت اسلامی و دموکراسی می‌هراسیم؟
زیرا هنوز در فضای فرهنگی غرب نفس می‌کشیم و در تبلیغات جهانی غرب، حکم بر این قرار گرفته است که «هر چه غیرِ دموکراسی است استبداد است.» خیر، این چنین نیست. دموکراسی - حکومت مردم - در برابر تئوکراسی - حکومت خدا - ست و حکومت خدا لزوماً غیر مردمی نیست، چنان‌که دموکراسی در غرب نیز به اعتقاد ما اکنون در یک «حاکمیت استبدادی پنهان» صورت بسته است.
برشی از کتاب : آغازی بر یک پایان ، شهید سید مرتضی آوینی
  • الف سین
مرگ، قطعى است.
از دست رفتن، قطعى است.
روزها که می‌گذرند، مثل موش‌‏هایى هستند که طناب عمر ما را مى‌جوند.
خواه ناخواه سرنگون مى‌شویم و در چاه‌‏هایى مى‌افتیم و مى‌گندیم.
گذشت زمانه، ما را به خاک بر مى‌گرداند، مگر اینکه قبلاً خودمان را بقایى داده باشیم و ذبح کرده باشیم‏.
برشی از کتاب : حقیقت حج ، علی صفایی حائری
  • الف سین
الف سین

خرمشهرها در پیش است ...
"کسی می‌تواند از سیم ‌خاردار دشمن عبور کند که در سیم خاردار نفس خود گیر نکرده باشد"
شهید چیت‌سازیان

آخرین نظرات