من آمدهام که دعا کنم، تا خداى بزرگ انقلاب اسلامى ایران را پیروز کند. من آمدهام که آرزو کنم تا در پناه حکومت اسلامى، عدل و عدالت دامن بگسترد.
من نیامدهام که چیزى بخواهم؛ زیرا کسى که همۀ وجود خود را تقدیم رسالتش کرده است، بىنیاز است.
من نیامدهام که شکوه کنم؛ مردمى که ١٤٠٠ سال درد و رنج تحمل کردهاند، باز هم با جان خود همۀ مشکلات را تحمل مىکنند.
من فریادىام که در سینۀ مجروح جبل عامل، در خلال قرنها ظلم و ستم، محبوس شده است.
من ضجۀ دردآلود معذّبین و زنجیریانم که در شکنجهگاههاى ستمگران و استثمارگران در طول تاریخ نابود شدهاند.
من آه صبحگاهم که از سینۀ پر سوز بیوه زنان سرچشمه مىگیرم و همراه نسیم سحر در جستجوى قلبها و وجدانهاى بیدار به هر سو مىدوم. آنقدر که خسته مىشوم و از پاى مىافتم و ناامید و مأیوس به قطرۀ اشکى مبدل مىشوم و به صورت شبنمى در دامان برگى سقوط مىکنم.
من تمناى دلهاى عشاقم که مىخواهم عشق و محبت بر همه جا دامن بگسترد و کینه و حقد و تعصب از روى زمین ناپدید گردد.
من اشک یتیمانم، که دلشکسته در جستوجوى پدر و مادر به هر سو مىدوند، ولى هر چه بیشتر مىگردند کمتر مىیابند. واى به وقتى که یتیمى بگرید! که آسمان به لرزه در مىآید.
من خون شهیدانم، که بر کوههاى دور، یا قعر درههاى عمیق، یا بر دامان دشتها و صحراها جارى هستم. من از قلبى سوزان که به خاطر حق و حقیقت مىتپیده و براى استقرار عدل و عدالت مىجنگیده سرچشمه گرفتهام.
برشی از کتاب : لبنان (شهید مصطفی چمران)
- ۷ نظر
- ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۰