آزادى معنوى یعنى چه؟!
آزادى معنوى یعنى چه؟ انسان یک موجود مرکب و داراى قوا و غرایز گوناگونى است. در وجود انسان هزاران قوه نیرومند هست. انسان شهوت دارد، غضب دارد، حرص و طمع دارد، جاه طلبى و افزون طلبى دارد. در مقابل، عقل دارد، فطرت دارد، وجدان اخلاقى دارد. انسان از نظر معنا، باطن و روح خودش ممکن است یک آدم آزاد باشد و ممکن است یک آدم برده و بنده باشد؛ یعنى ممکن است انسان بنده حرص خودش باشد، اسیر شهوت خودش باشد، اسیر خشم خودش باشد، اسیر افزون طلبى خودش باشد و ممکن است از همه اینها آزاد باشد.
ممکن است انسانى باشد که همانطور که از نظر اجتماعى آزادمرد است، زیر بار ذلت نمیرود، زیر بار بردگى نمیرود و آزادى خودش را در اجتماع حفظ میکند، از نظر اخلاق و معنویت هم آزادى خود را حفظ کرده باشد، یعنى وجدان و عقل خودش را آزاد نگه داشته باشد. این آزادى همان است که در زبان دین «تزکیه نفس» و «تقوا» گفته مىشود.
آیا ممکن است بشر آزادى اجتماعى داشته باشد ولى آزادى معنوى نداشته باشد؟
یعنى بشر اسیر شهوت و خشم و حرص و آز خودش باشد ولى درعین حال آزادى دیگران را محترم بشمارد؟.
امروز عملًا میگویند: بله. عملًا میخواهند بشر برده حرص و آز و شهوت و خشم خودش باشد، اسیر نفس امّاره خودش باشد و در عین حال چنین بشرى که اسیر خودش است، آزادى اجتماعى را محترم بشمارد. این یکى از نمونه هاى کوسه و ریش پهن است. یکى از تضادهاى اجتماع امروز بشر همین است.
بشرِ دوران قدیم آزادى را محترم نمیشمرد و پایمال میکرد. بسیار خوب، چرا پایمال میکرد؟ آیا چون نادان بود آزادى دیگران را سلب میکرد و همینکه بشر دانا شد دیگر کافى است که آزادى دیگران را محترم بشمارد؟ مثلًا در بیماریها اینطور است. بشر قدیم جاهل و نادان بود؛ چون نادان بود وقتى با بیماریها روبرو میشد، از داروى مخصوصى که تعیین کرده بود هیچ نتیجه نمیگرفت ولى امروز که دانا شده، کافى است که آن طرز معالجه را دور بریزد و معالجه جدید را جاى آن بیاورد. ما میخواهیم ببینیم آیا بشر قدیم که آزادى دیگران را سلب میکرد از این جهت بود که نمیدانست؟ از روى نادانى آزادى را سلب میکرد؟ خیر، نادانى و دانش در او تأثیرى نداشت، از روى دانش سلب میکرد، به خاطر اینکه سود خودش را تشخیص میداد. آیا بشر قدیم که آزادى و حقوق دیگران را محترم نمیشمرد از این جهت بود که قوانینش اینطور وضع شده بود، که تا قانون را عوض کردیم دیگر تمام بشود؟ مانند قوانین قراردادى که بشر میگذارد؛ مثلًا در آمریکا بگویند قانون بردگى ملغى، همینکه گفتند قانون بردگى ملغى، دیگر واقعاً بردگى ملغى شد؟ یا شکل و فرمش عوض شد، محتوا همان محتواست؟ آیا علت اینکه بشر قدیم آزادى و حقوق را محترم نمیشمرد طرز تفکر فلسفی اش بود؟ هیچ کدام از اینها نبود، فقط یک چیز و آن منفعت طلبى بود.
بشر قدیم به حکم طبیعت فردى خودش منفعت طلب و سودطلب بود، از هر وسیله اى میخواست به نفع خودش استفاده کند. یکى از وسایل، افراد بشر بودند.
همان طورى که از چوب و سنگ و آهن و گوسفند و گاو و اسب و قاطر میخواست به نفع خودش استفاده کند، از انسان هم میخواست استفاده کند. آن وقتى که درختى را میکاشت یا می برید، چیزى که درباره اش فکر نمیکرد خود آن درخت بود، فقط درباره خودش فکر میکرد. اگر گوسفند را چاق میکرد و آن وقتى که سرش را می برید چه منظورى داشت؟ جز منافع خودش چیزى را در نظر نمی گرفت.
همینطور اگر افراد دیگر را برده میگرفت و بنده خودش میکرد و حقوقشان را سلب میکرد، به خاطر منفعت طلبى خودش بود. پس آن علتى که در دوران گذشته بشر را وادار به سلب آزادى اجتماعى و پایمال کردن حقوق اجتماعى دیگران میکرد، حس منفعت طلبى او بوده است و بس. حس منفعت طلبى بشر امروز چطور؟
هست یا نیست؟ بله هست، آن که فرقى نکرده است. دهان بشرِ امروز براى بلعیدن، اگر بیشتر از دهان بشر دیروز باز نباشد کمتر باز نیست.
نه علم توانسته است جلوى آز را بگیرد نه تغییر قوانین. تنها کارى که کرده این است که شکل و فرم قضیه را عوض نموده است، محتوا همان محتواست؛ یک روپوش، یک زرورق روى آن میگذارد. بشر قدیم یک موجود صریح بود، هنوز به حد نفاق و دورویى نرسیده بود. فرعون مردم را استعباد میکرد، رسماً هم میگفت: وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدونَ «1» موسى چه میگویى؟ اینها بندگان و بردگان ما هستند.
دیگر یک روپوش روى استثمار و استعباد خودش نمی گذاشت. اما بشر امروز به نام جهان آزاد و دفاع از صلح و آزادى، تمام سلب آزادیها، سلب حقوقها، بندگیها و بردگیها را دارد، چرا؟ چون آزادى معنوى ندارد و در ناحیه روح خودش آزاد نیست و چون تقوا ندارد.
برشی از کتاب : مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج23، ص: 443