الف سین

سلام خوش آمدید

مردى با پسرش به عنوان مهمان بر على علیه السلام وارد شدند. على با اکرام و احترام بسیار آنها را در صدر مجلس نشانید و خودش روبروى آنها نشست. موقع صرف غذا رسید. غذا آوردند و صرف شد. بعد از غذا قنبر، غلام معروف على، حوله‏ اى و طشتى و ابریقى براى دست شویى آورد. على آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست مهمان را بشوید. مهمان خود را عقب کشید و گفت:

«مگر چنین چیزى ممکن است که من دستهایم را بگیرم و شما بشویید».

على فرمود: «برادر تو، از سر تو است، از تو جدا نیست، می‏خواهد عهده ‏دار خدمت تو بشود، درعوض خداوند به او پاداش خواهد داد، چرا میخواهى مانع کار ثوابى بشوى؟».

باز هم آن مرد امتناع کرد. آخر على او را قسم داد که «من میخواهم به شرف خدمت برادر مؤمن نائل گردم، مانع کار من مشو.» مهمان با حالت شرمندگى حاضر شد. على فرمود:

«خواهش می‏کنم دست خود را درست و کامل بشویى، همان طورى که اگر قنبر میخواست دستت را بشوید میشستى، خجالت و تعارف را کنار بگذار.».

همینکه از شستن دست مهمان فارغ شد، به پسر برومند خود محمدبن حنفیه گفت :‏

«دست پسر را تو بشوى. من که پدر تو هستم دست پدر را شستم و تو دست پسر را بشوى. اگر پدر این پسر در اینجا نمی بود و تنها خود این پسر مهمان ما بود من خودم دستش را می شستم، اما خداوند دوست دارد آنجا که پدر و پسرى هر دو حاضرند، بین آنها در احترامات فرق گذاشته شود.» محمد به امر پدر برخاست و دست پسر مهمان را شست.

امام عسکرى علیه السلام وقتى که این داستان را نقل کرد فرمود:

«شیعه حقیقى باید این‏طور باشد.»

برشی از کتاب : داستان راستان شهید مطهری ره

 

  • ۵ نظر
  • ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۰
  • الف سین
«طراحی کنید پره‌ی شوفاژی را به صورتِ مثلثِ متساوی‌الساقین با قاعده‌ی a و زاویه‌ی راس O که از انتهای آن وزنه‌ای به وزنِ M آویزان است، به صورتی که کمترین خمش (خیز) را داشته باشد، و توأمان بیش‌ترین انتقالِ حرارت را. ضمنا به دلیلِ محدودیتِ جا، ماده‌ای را برای ساختِ آن انتخاب کنید که کم‌ترین ضریبِ انبساطِ طولی را داشته باشد...»
یک مسأله‌ی مشکلِ پارامتریک! یک لغز! یک چیستان مزخرف! و البته از دیدِ آقایان، انتهای سؤالِ علمی. علم به معنای ترجمه‌ایِ آن.
برای حلِ آن تصویرِ سیاه و سفیدِ جد و آبائت پیشِ چشمت می‌آید و از ریاضیِ دبستان تا معادلاتِ دیفرانسیلِ دو را باید از بر باشی. اما...
خیال می‌کنی با حلِ آن گرهی از مشکلاتِ فروبسته‌ی این مملکت حل می‌شود؟
فرداروز که فارغ‌التحصیل و جویای کار، رفتی در یک ساختمان و زیرِ دستِ یک تاسیساتی شروع کردی به نصبِ شوفاژ، جرینگی می‌فهمی که این مسأله نه به دردِ دنیایت خورده است و نه به دردِ آخرت. دو زاری‌ات می‌افتد و می‌فهمی که دانش‌جویانِ زرنگ‌تر از تو، همان موقع این را دریافته بودند که چنین مسائلی را دودره می‌کردند و از رو دستِ تو کپی می‌کردند.
می‌بینی چیزهایی را آموخته‌ای که در هیچ‌جای این مملکت کاربرد ندارد. چهار سال یا شش سال یا هشت سال زنده‌گیِ دانش‌جویی، فقط تو را از زنده‌گیِ واقعی دور کرده است. همین. تازه نه فقط به اندازه‌ی همین مدتی که وقت صرف کرده‌ای که پاره‌ای اوقات به قاعده‌ی یک عمر از زنده‌گی پرت می‌افتی! چرا؟
  • ۵ نظر
  • ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۰
  • الف سین
به شیعه به عنوان منتظر دستور داده اند که سلاح خود را همیشه آماده داشته باشد. و چنین هم باید باشد. شما اگر منتظرید که کسی بیاید و عدالت و داد را بگستراند معلوم میشود به عدالت عقیده دارید و هرکسی نسبت به هرچه عقیده دارد، تعهد نیز دارد.
چگونه کسانی به خود اجازه می دهند که تعالیم والای تشیع مقاوم را نامتعهدانه تفسیر کنند و از تشعشع الاهی این مکتب خون و قیام بکاهند.
آنان که مرد میدان حماسه ها و مبارزات نیستند، خوب است بگویند:"ما اهل این اقدامات نیستیم."
نه اینکه بگویند:" اینها تکلیف نیست. "
کجا و کی تکلیف مسلمان قعود و ذلت بوده است! کجا تکلیف مسلمان این بوده است که بنشیند تا همه چیزش بر باد رود، حتی دین و ناموسش؟ کجا تکلیف مسلمان بوده است که زیر سلطه کافران و از خدا بیخبران درآید با اینکه قرآن فریاد می زند:
"ولن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا "
خداوند هرگز نخواسته است که کافران بر مومنان سلطه داشته باشند
برشی از کتاب : خورشید مغرب ، استاد محمدرضا حکیمی
  • ۶ نظر
  • ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۰
  • الف سین

ما محدودیم و محدودیت های ما، باعث محرومیت های ماست.
همین که حالی پیدا می کنیم، غرورها می آید
و همین که دری را به روی ما می بندند، مایوس می شویم.

اینها آفت های ماست که
در طاعت متوقعیم و در معصیت ناامید؛

در حالی که مطلوبِ از طاعت و عصیان، "انکسار" است.

این دل شکسته است که محبوبیت دارد؛
"ان اللهَ یُحبُّ التَّوابین"

برشی از کتاب : إخبات ، علی صفایی حائری

  • الف سین
اگر کسی بخواهد آدم شود باید با نفس خودش مبارزه کند و این کار در ابتدا لذت بخش نیست. خداوند هم عبادتی را طراحی کرده و به تو پیشنهاد داده که از آن لذت نبری! طبیعتا تکراری بودن نماز ، لذتش را از بین میبرد. خدا خواسته است که تو در جریان سختی ها و تلخی های این امر تکراری ، آدم شوی ، رشد کنی و بالا بروی. اگر در ابتدای راه بخواهی از نماز خواندن لذت ببری که رشد پیدا نمیکنی.
نماز خواندن زمانی شروع به رشد دادن انسان میکند ، که انسان از آن لذت نبرد. نماز زمانی چرک روح آدم را می گیرد ، که لبه ی زبر نماز روح تو را بسابد.
مثلا نشسته ای غرق بازی ، غرق کار یا غرق استراحت شده ای که یک دفعه مؤذن اذان می گوید و تو باید بلند شوی بروی نماز بخوانی. طبیعتا حالت گرفته می شود ، اما عیبی ندارد ، همین الان بلندشو برو نماز بخوان تا آدم شوی. کتک نماز را بخور و تلخی آن را تحمل کن تا آدم شوی.
بعضی ها خیلی زود با خدا پسرخاله می شوند و می گویند: «خدایا الان حال نماز خواندن ندارم!» مگر فوتبال است که فقط هر وقت حال داشتی ، به سراغش بروی؟ اصلا تا حالا فکر کرده ای که چرا خداوند صبح ها خواب نازنین و نوشین تو را به هم زده و دستور داده که باید موقع اذان صبح بلند شوی و نماز بخوانی؟ برای اینکه میخواهد حال تو را بگیرد و تو را رشد دهد. تو باید با نماز حال خودت را بگیری و خودت را تربیت کنی. باید درک کنی که خدا می خواهد با نماز حال تو را بگیرد. حال خودت را بده به خدا ، بگو قبولت دارم! می خواهد بزند؟ بگذار بزند. مگر نماز چقدر سختی دارد؟
برشی از کتاب : چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟ ، استاد علیرضا پناهیان ، صفحه 53 و 54
  • الف سین
الف سین

خرمشهرها در پیش است ...
"کسی می‌تواند از سیم ‌خاردار دشمن عبور کند که در سیم خاردار نفس خود گیر نکرده باشد"
شهید چیت‌سازیان

آخرین نظرات